معینمعین، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

باران رحمت الهی زندگي ام البنین و رضا

عزیز و آقاجون و محمدامین

عزیز و آقاجون و محمدامین , یه چند روزی بود که مشهد بودن و اومده بودن که دایی محمدرضا و اعظم خانوم رو به خونه جدیدشون توی مشهد بیارن , معین حسابی وابسته محمدامین شده بود هر جا محمد امین میرفت اونم باید می رفت حتی وقتی محمد امین میرفت سرویس بهداشتی , اون دم در منتظر می موند تا محمد امین بیاد , جای شما خالی , دیشب خونه امین آقا و عمه فاطمه بودیم , کلی به معین خوش گذشت و با محمدجواد و محمد امین بازی کرد , عمه خانوم غذاهای خوشمزه درست کرده بود و عزیزجون کلی خوشش اومده بود . بعد از امین آقا برای مرغ عشق ها یک قفس گرفتیم و بردیم خونه , توی راه معین , یک تانکر بتن رو که افتاده بود توی گودال ساخت خونه , رو به آقاجون و عزیز و اعظم خانوم و محمد ...
27 شهريور 1392

تبریک میلاد پربرکت امام رضا

میلاد پربرکت آقا امام رضا را به همه تبریک و تهنیت عرض می نمایم شمع جمع شاپرکهایی رضا ای کلید ساده مشکل گشا آن گل زیبا گل خوشبو تویی ای رضا جان، ضامن آهو تویی با نگاهت چون کبوتر کن، مرا تا بگیرم اوج، خوشحال و رها هر چند حال و روز زمین و زمان بد است یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای آنجا برای عشق شروعی مجدد است   ...
27 شهريور 1392

ماجرای مرغ عشق

دیروز وقتی از خواب پا شدم و داشتم آماده می شدم که برم سرکار یک دفعه یک مرغ عشق ناز رو دیدم که اومده توی خونه و حسابی خودش رو به این ور و اون ور می زنه و کلافه است راستش من که یک کم ترسیدم آخه فکر کردم ممکنه بلایی سرش بیاره دیگه من رفتم و بابای معین کوچولو مرغ عشق رو گرفته بود و توی سبد کرده بود , معین وقتی از خواب بیدار شده بود یک صداهایی می شنیده ولی نمی تونسته اون رو پیدا کنه و آقاجونش هم بهش چیزی نگفته تا اینکه با آقاجون میره توی حیاط تا ماشین آقاجون رو بشوره آخه آقاجون اینا تصمیم گرفتن برگردن تهران خلاصه بعداز اینکه ماشین رو می شورن و میان توی خونه , عزیز ماجرا رو لو می ده و مرغ عشق رو به معین نشون می ده معین هم حسابی غافلگیر می...
26 شهريور 1392

ادامه عکس های معین

وای پسرم چقدر خسته شده از بس که بیل زده و کمک کرده که استخر باغ امین آقا بزرگ بشه الهی قربون اون بیل زدنت بشم کجارفتی شیطون بلا این وروجک هم که محمد جواد پسرعمه دوست داشتنی معینه , هر جا که محمدجواد باشه دیگه معین کوچولو بهش چسبیده و همش می خواد کارهای محمدجواد رو بکنه جای شما خالی اینجا همه داشتن تلاش می کردن که استخر باغ امین آقا رو بزرگش کنن من با این وروجک ها هم از فرصت استفاده کردیم و کلی عکس گرفتیم البته اولش معین خیلی می ترسید تا سوار این ماشین بزرگ بشه چه روز خوبی بود کلی خوش گذشت , معینم حسابی شیطونی کرد و تمام لباسهاش رو خاکی کرد پسر گلم داره بررسی میکنه که همه کارشون رو خوب انجام دادن یا نه ...
23 شهريور 1392

خاطرات معین به همراه عکس

امروز تصمیم گرفتم چند تا عکس از عکسهای قدیمی معین رو توی سایت بزارم این معین کوچولویه در حال دروازه بانی با معین کوچولو رفته بودیم رستوران , معین جون اونجا خیلی جدی شده بود جای شما خالی با معین کوچولو و باباش رفتیم اخلمد , خیلی خوش گذشت همش معین می رفت و اون هندونه رو می چرخوند تا حسابی سرد بشه ولی یک دفعه هندونه توی آب افتاد و بابا رضا مجبور شد بیاد پایین و هندونه رو بگیره تا آب نبره الهی قربون اون خنده ات بشم , اینم خنده معین بعد از اینکه بابارضا , خیس شده بود به خاطر هندونه با معین یک روز پنجشنبه رفتم بودیم اداره بیمه , از اونجا هم رفتیم پارک ملت , این نون قندی هم یک خانوم مهربون به معین کوچولو داد ...
23 شهريور 1392
1